حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پسر مهربون من...

سفر به همدان

                                         سلام سلام        دوست بابایی که همدان بودن وچند وقت پیش دوروزی مهمون ما بودن مدتی بود زنگ میزدن و میگفتن بیاین همدان.ماهم 4 شنبه بعدارظهر به سمت همدان راه افتادیم و شب رسیدیم خونشون.دوروز اونجا بودیم و برگشتیم.بنده خداها خیلی اصرار کردن بشتر بمونیم ولی بابایی به خاطر کارش نمیتونست بیشتر بمونه. خانواده اقای کریمی خیلی از ما پذیرای کردن و مارا تو این دوروز خیلی ج...
27 شهريور 1390

بازی صندلی

تو یه سایتی مطلبی خوندم که برام جالب بود...                                             * در مهد كودك های ايران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر كی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه بازی تا یك بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن!   * در مهد كودك های ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یكی روی صندلی جا نش...
21 شهريور 1390

یه حادثه خطرناک

دیشب عمو مهدی مارا دعوت کرده بود خونشون عمه زهره و عمه فرشته هم بودن حسین اقا هم طبق معمول با کوثر و فرزین و مهرداد مشغول بازی بود  ...بعد از شام من و عمه فرشته و زن عمو باهم گرم صحبت بودیم ... که یه دفه دیدم یه صدای وحشتناکی اومد و بعد صدای جیغ حسین...بابا دوید سمت  حسین منم که قلبم داشت از جا کنده میشد نمیدونم چطوری خودمو رسوندم بهش .. .دیدم بابایی داره حسینو از لای صندلیهای میز ناهار میکشه بیرون...حسین هم که انگار از  درد ضعف کرده بود لباش سیاه شده بود و رنگش مثل گچ سفید..داشتم میمردم ... بابایی بغلش کرد حسین هم فقط گریه میکرد دستش به کمرش بود ..بغلش کردم بابایی &...
17 شهريور 1390

باغ پرندگان

سلام گلم 5 شنبه با عمو مهدی و زن عمو و مهرداد و مامان جون رفتیم باغ پرندگان. البته مامان یه دفه دیگه باشما البته وقتی شما توی دلم بودی رفته بود. ولی خوب میخواستیم تو و مهردادو ببریم تا از نزدیک پرندگان مختلفو بینید. اونجا یه اسب بود که شما و مهرداد سوارش شدید و حسابی کیف کردید. اینهم یه عکس تیپ سوارکاری..البته با کمی ترس حسین در حال تعقیب پرندگان بینوا اینم خانوم طاووس خوشگل که البته پرهاشو برامون باز نکرد حسین در کنار یه خونه قدیمی فلامینگوها حسین و پر طاووس ...
13 شهريور 1390

عید فطر مبارکککککککککک

                             عید رمضان امد                   ماه رمضان رفت               صد شکر که این امد            صد حیف که ان رفت                           &n...
9 شهريور 1390

تشکر + نقاشی جدید از حسین

سلاممممممممممممم به دوستای نازنینم ممنون که تو پست قبل منو دلداری داده بودید ...اصلا چه معنی داره من با داشتن دوستان خوبی مثل شما و پسر نازنینی مثل حسین بی حوصله باشم؟؟؟؟؟؟ حتما سعی می کنم پرانرزی باشم ...انشالله که بی حوصلگی هیچ وقت سراغ هیچ کس نیاد ...الهی امین و اما الان ساعت 15:49 دقیقه است و پسرم دقایقی هست که خوابیده ..وقتی میخواستی بخوابی گفتی مامان میخوام خرسم هم پیشم بخوابه ...خرستو  گذاشتم پهلوتو و میخواستم پتوتو بندازم روت که گفتی مامان پتو رو روی خرس هم بنداز... قربون دل مهربونت برم که به فکر خرست هم هستی...اگه منم خوابیده باشم حسین میره پتو شو میاره و میخوابه کنارم و نصف پتو شو میندازه رو...
5 شهريور 1390

نگاهی به گذشته

سلام عزیزتر از جانم            راستش مامانی این روزا خیلی بی حوصله شدم ...خودم هم نمیدونم چرا به هر حال ادما یه وقتایی همینطورن...بی حوصله میشن .بابایی میگه علتش اینه که دچار روزمره گی شدی که فکر کنم درست میگه... حوصله نوشتن و به روز کردن وبلاگت را هم ندارم...میدونم دارم موج منفی میفرستم و کلا از اینکه به کسی انرزی منفی بدم خیلی بدم میومده  ولی خوب ببخشید یه دردل کوچولو با پسرم بود. این بود که فقط چند تا عکس از گذشته میذارم.                         ...
1 شهريور 1390

مسابقه فرشته های قرانی

سلام پسر گلم       دیروز صداتو ضبط کردم و برای نی نی وبلاگ فرستادم تا تو مسابقه فرشته های قرانی شرکت کنی.سوره ناس را خوندی... دوستان عزیز که دوست دارن صدای حسین جان را بشنون میتونن تو قسمت مسابقات  کد شماره 1 . صداشو گوش کنن.     ...
16 مرداد 1390
1